وبلاگ گلها

mra-akbari.loxblog.com

سلام دوستان عزیزمن به وبلاگ من خوش اومدین خیلی هم ممنونم که وبلاگ مرا انتخاب کردین واومدین همین اول کاری اول خودمو معرفی کنم بعد.... من محمدرضا هستم ...بقیه شو میخوای چیکاردیگه تا همین جابسه!! هه هه خب بریم بقیه معرفیمون> اولش من دوست داشتم که با دوستانم یه وبلاگ باز کنیم ولی یهو به فکرمون رسیدکه هركدوم جداگانه باز کنیم بهتره ... مگه نه ؟؟ براهمون هركدوممون یه وبلاگ جداگانه باز کردیم تاهرکدوممون حرفای دل خودمون رو اینجا بنویسیم. بانظرات ارزشمندتون ماروخوشحال کنیدو دربهتر شدن این وبلاگ مرایاری کنید ممنون میشم.... برودیگه مطالبو بخون بسه دیگه راستی دوستان توخبرنامه وبلاگ هم عضو بشید تا آخرین مطالب وبلاگو تو ایمیلتون بخونید و اگه هم تمایلی به تبادل لینک داشتید میتونید با تبادل لینک اتوماتیک لینک کنید باتشکر: "محمدرضا"

:: نفرت عشق.
:: ردیاب جی پی اس ماشین
:: ارم زوتی z300
:: جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ رسمی همه و آدرس mra-akbari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





صث ,


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 287
بازدید کل : 4419
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1






پدر

پدر

 

پدر کلمه ای به فاصله آسمان تا زمین
پدر کلمه ای به استواری یک کوه
پدر کلمه ای به زیبایی احساس
پدر کلمه ای به زیبایی گل های ارکیده
پدرم.....
باتمام وجود دوستت دارم.


نوشته شده توسط محمدرضااکبری در چهار شنبه 1 خرداد 1392

تومینویسی

 

 

تو مینویسی و من میخوانم تواازسر تنهایی من ازسر عشق ومیدانم ی روز خوب میاد من وتو درکنارهم مینویسیم از سر عشق میخوانیم ازسر عشق....

 

غروبا میون هفته برسر قبر یه عاشق

 

یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق

 

بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه ازدو چشمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه: مهربونم بی وفایی
رفتی ونیستی بدونی چه جگرسوزه جدایی
آخه من تورومی خواستم اون نجیب خوب وپاک
اون صدای مهربون *نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه*راه حل مشکلم بود
 

 

توکه گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی
 

 

داغ رفتنت عزیزم خط کشیدروبودن من
رفتی ودیگه چه فایده ناله وضجه وشیون
توسفرکردی به خورشید*رفتی اونور دقایق
منوجاگذاشتی اینجا بادلی خسته وعاشق
نمی خوام بی تو بمونم*بی تو زندگی حرومه
توکه پیش من نباشی*همه چی برام تمومه
عاشق خسته وتنهاسرگذاشت روخاک نمناک
گفت جگرگوشه ی عشقودادمش دست توای خاک
نزاری تنها بمونه همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشوآروم* شبا قصه گوبراش باش

 

وغروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره

 

پاکشید ازآسمون وجاشودادبه یک ستاره
اون جوون داغ دیده بادلی شکسته ازغم
بوسه زد روخاک یارودورشدآهسته وکم کم
ولی چندقدم که دورشددوباره گریه روسرداد
روشوبرگردوندو دادزد
به خدانمیری از یاد
توکه ریشه کردی با من*توی خاک بی قراری توعزیزترینی امایه رفیق نیمه راهی

 



نوشته شده توسط محمدرضااکبری در چهار شنبه 1 خرداد 1392

 

نوشته شده توسط محمدرضااکبری در چهار شنبه 1 خرداد 1392

یه حالی

 

یه حالی دارم این روزها
پریشانم .....
پریشانتر از رویاهایه شبانه یک عاشق....
شده ام مثاله یک زندانیه درگیر در حبس
مثاله پرنده ای درگیر درقفس
درحسرت یک آزادی
یه حالی دارم
خسته ام....
دلگیرم ....
و... تنها


نوشته شده توسط محمدرضااکبری در چهار شنبه 1 خرداد 1392

بخشیدمت

 

شهرعشقوخنده
امروز نیومدم اینجا از تو وخودمو وخدایه من وتو گله . شکایتی بکنم
دیشب ک گفتی خدارو واسه داشته هات شکر کن
همینکارو کردم
خداروشکر کردم ک تو هستی من هستم و درسته هیچی نداریم اما یه قلب پاک داریم ک میتونیم همدیگه رو دوست داشته باشیم
خداروشکر ک کنارم هستی و پشتمی با کمک هم میتونیم ب همه اون آرزوهایه کوچک وبزرگ برسیم
که همه اینا ی خورده همته تو رو میخواد وصبر منو
خیلی سخته اما ممکنه


نوشته شده توسط محمدرضااکبری در چهار شنبه 1 خرداد 1392

باتو

 

الهاااااااااااااااااااااااااااااااام کجااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ، وقتی در لحظه های دلتنگی در کنارمی دل تنگی دیگر معنای ندارد، باتـــــــــــــــــــو...

 

باتو من حس قشنگی دارم
وقتا باتوام ارامشه عجیبی دارم
باتو که هستم احساس خوبی دارم
با تو که هستم من احساسه خاصی دارم
گاهی وقتا دله من میلرزه
گاهی وقتا از عشقه تو میترسه
میترسه ک ب تو وابسته بشم
اما این دلهره ها هم قشنگه هم بهم میچسبه

 


 



نوشته شده توسط محمدرضااکبری در چهار شنبه 1 خرداد 1392

مردم !پیشاپیش روزت مبارک

 

من نمی‌فهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
از چشم‌ها و شــانه‌ها و دستهایشــان
… … از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان… پررو می‌شوند؟
خب بشوند…. مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفته‌ایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دست‌ها
همین نگاه‌ها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نمانده‌ایم؟… من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من می‌خواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من می‌خواهم


نوشته شده توسط محمدرضااکبری در چهار شنبه 1 خرداد 1392

مطالب پیشین
صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by mra-akbari
Design By : wWw.Theme-Designer.Com